کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : علیرضا خاکساری     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن     قالب شعر : مسمط    

وقتی مرا در روضه دعوت می‌کند زهرا           یعـنی کـریـمـانه کـرامت می‌کند زهرا

بیش از پدر‌ مـادر محبت می‌کند زهرا           از نان شب خرج رعیت می‌کند زهرا


تـفـسـیر نـاب آیـه‌هـای هـل اتـی یعـنی           لـطـف بدون مـنـت و بی‌انـتـهـا یـعـنی

پـیـراهـنـش در دست خـالی گـدا یعـنی           شام زفـافـش هم عـنایت می‌کـند زهـرا

غم می‌زداید از دل سائل به یک لبخند           با دست و دل بازی گدا را می‌کند خرسند

یک روز نان سفره و یک روز گردن بند           همواره لطـف بی‌نهـایت می‌کـند زهرا

هرکس مقیم خانه‌اش شد، اهل ایمان شد           مقداد شد، میثم شد و عمار و سلمان شد

از برکتش حتی یهودی هم مسلمان شد           چادر نمـازش هم هـدایت می‌کند زهرا

زهـراتـر از زهـرا ندارد عـالـم ایجـاد           آیـات قـرآن از مقـامـاتـش خـبر می‌داد

جانم به این عفت که نزد کور مادرزاد           حجب و حجابش را رعایت می‌کند زهرا

توحید دارد می‌چکـد از سقـف ایوانش           اعجـاز بیـرون می‌زند از مطـبخ نانش

زهرا که جای خود، بگویم از کنیزانش           فضه‌ش پیمبرگونه صحبت می‌کند زهرا

چیزی نمی‌خواهد در این دنیا برای خود           فیضی دهـد همـسایه را با ربّـنای خود

پهـلـویـش آزرده‌ست اما با خـدای خود           هرشب سر سجاده خلوت می‌کند زهرا

یک عـمر در کنج دلش یاد عـلی دارد           تـصمـیـم بر یـاری و امـداد عـلی دارد

لحظه به لحظه بر لبـش نـاد علی دارد           با ذکر مـولایش عـبادت می‌کـند زهرا

با اینکه خـلـقت را برای او بنـا کردند           از عالم هـستی حـسابش را جدا کردند

هر سیـزده معـصوم بر او اقـتدا کردند           پس بر امامان هم امامت می‌کند زهرا

دنیا اسـیر عـشـق پاکـش بـیـشتر ایران           محبوب زهرا می‌شود از هر نظر ایران

دیروز در شهر نبی، امروز در ایران           سیـدعـلـی‌ها را حـمـایت می‌کـند زهرا

یا قهـر و آتش یا دگر تـسلیم یعنی چه؟           در پای طاغوت زمان تعظیم یعنی چه؟

در ریـسـمان ذلت و تحـریم یعنی چه؟           تفـسیر صبر و استقـامت می‌کند زهرا

از هرم آتش صورت پروانه می‌سوزد           در پیش چشم کودکان، کاشانه می‌سوزد

چون شمع، ذره ذره مرد خانه می‌سوزد           اما صبوری در مصیبت می‌کند زهرا

وقتی که دل را می‌دهد در دست رهبر هم           در پای عهدش می‌گذارد تا ابد سر هم

با صاحب و مولای خود یکبار دیگر هم           بـین در و دیـوار بیـعـت می‌کـند زهرا

پا را که داخل می‌گـذارد از در مسجـد           از ترس می‌لرزد به خود سرتاسر مسجد

مـحـو کـلام آتـشـیـن‌اش مـنـبر مـسجـد           با خـطبه‌ای غـرّا قـیامت می‌کـند زهرا

بوی شهادت می‌رسد از لحن سوگندش           "لبیک یا حیدر" نوشته روی سربندش

جان علی را می‌خـرد با جان فرزندش           از هستی‌اش خرج ولایت می‌کند زهرا

با صورت نیلی و با چشمان کم سویش           بـا سـیـنـۀ آزرده و بـا زخـم بـازویـش

با لالـه‌های بسـترش، با درد پهـلـویش           از غـربت مـولا روایت می‌کـند زهـرا

هرشب سراغ از مهبط مسمار می‌گیرد           از پا می‌افتد، پهلویش هر بار می‌گیرد

وقـتی کـمک از شـانۀ دیـوار می‌گـیرد           یعنی که به سختی حرکت می‌کند زهرا

از تـنـدی شلاق بی‌احـساس بی‌دیـن نه           از بی‌حـیـایـی غـلاف تـیـغ بـدبـیـن نـه

از چشم شور و پای شوم و دست سنگین نه           از درد تنهـایی شکـایت می‌کـند زهـرا

اشک مـرا پـای شب مهـتـاب بگـذارید           تابـوت را در گـوشۀ سرداب بگـذارید

نزد حـسیـنم نـیـمه شب‌ها آب بگـذارید           این روزها دارد وصیت می‌کـند زهرا

همچون پرستویی که بالش گشته آزرده           مانند سرو سیلی از باد خـزان خـورده

مثل گـلی پـرپـر شـبـیـه یـاس پـژمرده           در عرش بابا را زیارت می‌کند زهـرا

فردای محشر باز محشر می‌شود قطعاً           مـادر می‌آیـد دیـدنی‌تـر می‌شود قـطعـاً

با لطف او یک طور دیگر می‌شود قطعاً           از ما گنهکاران شفـاعت می‌کند زهرا

خسران زده در کوله‌بارش در ندارد که           در روز رستـاخـیز دست پُر ندارد که

هرچه بگوید فاطمه رد خور ندارد که           نزد خـدا از ما ضمـانت می‌کـند زهرا

هم سینه زن، هم گریه‌کن، هم روضه‌خوانش را           هم چـای‌ریـز بـی‌ریـا و بی‌نـشـانش را

تا دوسـتــانِ دوسـتــانِ دوسـتــانـش را           با دست خود راهی جنت می‌کند زهرا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ فراموش نکنیم که حضرت زهرا سلام الله علیهابیشتر و پیش تر از امام و رهبر خویش دفاع کرد تا همسرش و اگر بر فرض محال کس دیگری هم امام و جانشین برحق پیامبر بود از او دفاع میکرد

وقتی که دل را می‌دهد در دست دلبر هم           در پای عهدش می‌گذارد تا ابد سر هم

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع مبنی بر پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

هرشب سراغ از مهبط مسمار می‌گیرد           از پا می‌افتد، پهلویش هر بار می‌گیرد

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید حمیدرضا برقعی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : مربع ترکیب

زنی از خاک،از خورشید، از دریا قدیمی‌تر            زنی از هاجـر و آسیه و حوا قـدیـمی‌تر

زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمی‌تر            زنی از نیّت پـیـدایِـش دنـیـا، قـدیـمـی‌تر


که قبل از قصۀ«قالوا بلی» این زن بلی گفته‌ست

نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفته‌ست

ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه            به سوی جانمازش می‌رود سلانه سلانه

شبی در عرش، از تسبیح او افتاد یک دانه            از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه

نشانْد آن دانه را در آسمان، با گریه آبش داد

زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد

زنی آن‌سان که خورشیدست سرگرم مصابیحش            که باران نام او را می‌ستاید در تواشیحش

جهان آرایه دارد از شگفتی‌های تلمیحش            جهان این شاه‌مقصودی که روشن شد ز تسبیحش

ازل مبهوت فردایش، ازل حیران دیروزش

ندانم‌های عالَم ثبت شد در لوح محفوظش

چه بنویسم از آن بی‌ابتدا، بی‌انتها، زهرا            ازل زهرا، ابد زهرا، قَدَر زهرا، قضا زهرا

شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا            چه می‌فهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!

مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم

رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم

مدام او وصله می‌زد، وصلۀ دیگر بر آن چادر            که جبرائیل می‌بندد دخیل پَر بر آن چادر

ستونِ آسمان‌ها می‌گذارد سَر بَر آن چادر            تیمّم می‌کند هر روز، پیغمبر بر آن چادر

همان چادر که مأوای علی در کوچه‌ها بوده‌ست

کمی از گرد و خاکش، رستخیز کربلا بوده‌ست

غمی در جان زهرا می‌شود تکرار در تکرار            صدای گریه می‌آید به گوشش از در و دیوار

تمام آسمان‌ها می‌شود روی سرش آوار            که دارد در وجودش روضه می‌خواند کسی انگار

برایش روضه می‌خواند، صدایی در دل باران

که یا أُماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان

خدا را ناگهان در جلوه‌ای دیگر نشان دادند            که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند

صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند            ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادند

صدای گریه آمد، مادرم می‌سوخت در باران

برای کودک خود پیرُهن می‌دوخت در باران

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : قصیده

قـیـامت است تمـاشای صبح دولت او            که محشری‌ست مقـامات بی‌نهاـیت او

فـقـط نه روز قـیـامـت، یـکـایک ایـام            بـه یُـمـن لـیـلـۀ قـدرنـد زیـر مـنّـت او


کسی که ماه و ستاره‌ست گردن‌آویزش            شده‌ست نُـقـل دهانِ فَلَک، کـرامت او

شبیه زهره کـنـیزش درخـشـشی دارد            زُحل که بسته کمر گوئیا به خدمت او!

غـبـار درگه او فـضه می‌شـود قـطـعاً            عـیار سنجـش پیـغـمـبران، محـبت او

قـیـام فـاطـمه گرچه خـمـیـده بود ولی            قیامت است رکوع یکی دو رکعت او

تـوسـلات خــلائـق بـه ذیـل چــادر او            امـام، مـعـتـکـف خـیــمــۀ امـامـت او

جـنان ز غـنـچـۀ لبـخـنـد او شده پـیـدا            نهـان رضای خـداونـد در رضایت او

خیال خاک به درک ضریح او نرسید            کشیده سرمه به چشمان عرش، تربت او

دمی که بی‌کـفـن اهل قـبور برخـیـزند            حریر و سُندُس و اِستبرَق است خلعت او

به روی ناقه‌ای از نور در مسیر صراط            روانه سوی جـنان، محـمل جـلالت او

عـنـان نـاقـۀ او را گـرفـتـه جـبـرائـیل            حـریر بال مـلک پـرده‌دار حـرمت او

چه آبـشـار رفـیـعـی‌ست چـادر زهـرا            که جاری است از آن، رشتۀ شفاعت او

پیـمـبـران هـمگی سر به زیر انـدازند            که چـشـم را نـزنـد آفـتـاب طـلـعت او

در آن میانه فـدک ایـستاده با دلِ خون            خزان زده‌ست هنوز از غم مصیبت او

کسی که مـادر آب است حرمتی دارد            لهیب آتـش دوزخ کجا و ساحـت او؟!

من از حـوادث روز جـزا نـدارم بـیـم            قـیـامت است فـقـط لحـظۀ شهـادت او

گمان کنم که اگر میخ هم شود محشور            سرش بـلـند نـمی‌گـردد از خجـالت او

به جست و جوی حسین است در صف محشر            که مرهمی بنهد بر روی جـراحت او

اگـر چه محـسـن او هم شهـیـد شد اما            گـلـوی زخـمی طفـلی شده شکایت او

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع مبنی بر پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

گمان کنم که اگر میخ هم شود محشور            سرش بـلـند نـمی‌گـردد از خجـالت او

مدح و منقبت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : یوسفعلی میرشکاک نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

واپسین موقف معراج حقیقت زهراست            سرّ تـوحـید در آئـیـنه غـیرت زهراست

روح آدم، شـرف خـاتـم، دردانـۀ غـیب            ذات عصمت، نفس صبح قیامت زهراست


خشم و خشنودی حق، غایت پاداش و جزا            رایت رحمت و تمهید شفاعت زهراست

به عـبـادت نـرسـد عـادت دیـنـداری ما            گر ندانـیم که معـیار عـبادت زهـراست

مـنـشأ بود و نـبـود، آیـنـه‌پـرداز وجـود            وحدت غیب و شهـودِ احدیت زهراست

در نمازی که وضویش بود از خون جگر            قـبلـۀ باطن اربابِ طـریـقـت زهـراست

نه هـمین اُمِّ ابـیـهـاست به تـقـدیم وجـود            شخص روح‌القدس و شأن ولایت زهراست

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه            سرّ سرمستیِ هفتاد و دو ملت زهراست

غایت سیر وجـود است رسیدن به علی            غایت سیر علی هم چو بدایت زهراست

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : عبدالحسن رضایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ناجوانمردانه زهـرای جوان را می‌زدند            روز روشن مادر صاحب زمان را می‌زدند

خانه‌ای که بی‌وضو جبریل آن را در نزد            دسته‌ای با پـا درِ این آسـتان را می‌زدند


صورت و دستی که می‌بوسید پیغمبر چه شد؟            پیش قبر او هم‌این را و هم‌آن را می‌زدند

بعد از آن ضرب لگد زهرا دگر جانی نداشت            با همه نیروی خود آن ناتوان را می‌زدند

زن زدن حتی زمـان جـاهلیت عـار بود            این مسلمان‌ها چرا شاه زنان را می‌زدند

این زدن‌ها از مدینه باب شد، در کربلا            بی‌حیاها هم زنان هم دختران را می‌زدند

زینب آمد روضه‌ای برپا کند در قـتلگاه            روضه را بر هم زدند و روضه‌خون را می‌زدند

نیست از آغـوش بابا هیچ جایی امـن‌تر            در همینجا دختر شیرین زبان را می‌زدند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن مطالب مصرع اول حذف شد

دختری گم شد به جایش کاروان را می‌زدند            بیشتر بین اسیران عمه جان را می‌زدند

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : احمد ایرانی نسب نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

"کَـرَم"، فـقـیرِ سرِ سفـره‌های احسانت            و "ابر"، تـشنۀ در جـستجـوی بارانت

"قیام" حاصل "قَد قامَتِ الصَلوة" تو بود            نـشـسـته "دین خـدا" در مسیر ایـمانت


اطاعت از تو همان طاعت خداوند است            "بهـشت" شاخه گلِ کوچکی ز گلدانت

قنوت نیمه شبت کهکشان حاجت‌هاست            به آسـمان برود نوری از شـبـسـتـانت

به چـادر تو مـلائک دخـیـل می‌بـنـدند            عجـیب نیست یـهـودی شود مسلـمانت

همیشه "چرخِ فلک" در طواف دستاس‌‌ت            همیشه "حور و ملک" در طواف دستانت

هـمه فـقـیـر و یـتـیـم و اسـیـر آمـده‌ایم            نــشــسـتـه‌ایـم بـه امـیـد لـقـمــۀ نـانـت

اگر حـسین و حسن میـوۀ دلت هستـند            نبی چو روح تو می‌گردد و علی، جانت

اگرچه چادر گلدار تو در آتش سوخت            دوبـاره لالـه‌ دمـیـده به دشـت دامـانت

همین شکـوفۀ پیـراهن تو شاهد ماست            چنان خـلـیـلی و آتـش، شده گـلـستانت

بهـار خـانۀ حـیـدر خـزان نـمی‌گـردی            قـسم به برف سر گـیـسـوی زمسـتانت

به شانه‌های تو قوّت نبود و شانه زدی            که زینبت نشود بیش از این پریـشانت

به پهلوی تو و بازو و سینه‌ات سوگند            خودت شکستی و نشکسته‌است پیمانت

ز بی‌هوا زدنت، طعنه می‌زند به علی            که باخـبر شود از روضه‌های پنهانت

عـلی برای تو نهـج البلاغه می‌خـواند            مگـر بـلـند شود از تو صـوت قـرآنت

علی‌ست آینۀ روی تو، "بَکَتْ وَ بَکَی"            تو گریه کردی و حیدر شده‌ست گریانت

دوبـاره پـیـرهـنی را به دجـله اندازش            مـگـر خــدای دهـد بـاز در بـیـابـانـت

حسین پیرهنی داشت، پس چرا گفتی؟            فـدای پیکر غرق به خون و عـریانت

: امتیاز

مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : احسان نرگسی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

مسیر عشق بلند است و پای ما لنگ است            نفس کشید‌ن‌مان، بی‌تو مایۀ ننگ است

گـنـاه، از تو مـرا دور کـرده، مـی‌دانم            ببین که فاصلۀ ما هزار فرسنگ است


به هر که فکر کنی دل سپرده‌ام جز تو            بگو چه کار کنم با دلی که از سنگ است

مـرا به چـادر خـاکـیِ مـادرت بـپـذیـر            حنای من که دگر سال‌هاست بی‌رنگ است

شـنـیـده‌ایم که مـادر، به بـسـتـر افـتـاده            شـنـیـده‌ایم درِ خـانـۀ عـلی جـنگ است

دلــم بـرای سـیــاهـیِ پـرچـم زهــرا...            برای گـریـۀ از داغ مـادرم تنگ است

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها استقبال از فاطمیه

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

در روضه‌ایم و روضۀ رضوان گدای ماست            اینجا دعای حضرت زهرا برای ماست

حالا که فرصت است غنیمت شمار عمر            فردا به زیر سردی این خاک، جای ماست


"دردم نـهـفـتـه به ز طـبـیـبـان مـدعی"            گردِ عبای حضرت جانان دوای ماست

"آنان که خاک را به نظر کـیـمـیا کنند"            یک گوشه چشمشان به خدا کیمیای ماست

این اشک، رحمتی‌ست که از عرش می‌رسد            این چاهِ زمزمی است که در چشم‌های ماست

این‌جا مـیان عـرش خـدا سِـیر می‌کـنـیم            بالا نشـسـته‌ایم و جهان زیر پای ماست

این اشک‌ها هـمیـشه گـره بـاز می‌کـنند            گریه برای فاطمه مشکـل‌گـشای ماست

ما عـهـد بـسـتـه‌ایم بـمـیـریم در غـمـش            مُـردن برای روضۀ مـادر بـنای ماست

دستِ شکسته، سینۀ زخـمی، رُخِ کـبود            این واژه‌ها خلاصۀ شرح عزای ماست

قـنـفـذ رسـیـد و بـازوی مـادر سـیاه شد            در ازدحـام، پـهــلـوی مـادر سـیـاه شـد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدجواد پرچمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

فـقـير بانـويی‌ام كه غـنـیِّ بالـذات است          همان زنى كه كرم از كرامتش مات است

فقـط نه ما كه براى پـيـمـبران، محـشر          مـدال فـاطـمـيـون مـايۀ مـباهـات است


بـبـين ولايت او را به سـيزده معـصوم          بگو كه حضرت زهرا بزرگِ سادات است

علي‌ست حق و مع الحق همان مع الزهراست          براى فـاطـمـه او لايـق مـواسـات است

سه جـمـلـه خـطـبـۀ او افــتـخـار آل الله          سـه آيـه كـوثــر او آبـروى آيـات است

عـيار خـطـبۀ زهـرا فـراتر از انجـيـل          دو خط فضيلت زهرا، وراى تورات است

دخيلِ حُرمت تسبيح فـاطـمه‌ست، نماز          كه واجبات، گهى گـير مستحبّات است

نـصـيب دوست او بـهـترين تحـيّـات و          نصيب دشمن او بدترين مجازات است

چه بانويى! حَسَنين‌اش گرسنه خوابيدند          ولى براى فقيران به فكر خيرات است

نـوشـته‌اند كه بعـد از شهـادتـش حـتـی          نگـاه مـادرى‌اش دستگـير اموات است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ امام صادق علیه السلام فرمودند: ان فاطمه الصدیقة الشهیده

نوشته‌اند كه بعد از وفات، صد موقـف          نگـاه مـادرى‌اش دستگـير اموات است

 

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

چه روضه‌ای‌ست که هرکس روایتش می‌کرد            بنای گریه به وضع مصیـبتش می‌کرد

چه می‌شد از دل آن کوچه برنمی‌گشتند            قضا به لطف قَدَر خرق عادتش می‌کرد


بـرای جــمـلـۀ کـوتـاه هـم مـجـال نـداد            وگرنه فاطمه او را نصیحـتش می‌کرد

"زکـیّه" هیچ زمان حرف تُـند نـشنـیده            و کاش راهزن این را رعایتش می‌کرد

حرام لقمه به مادر دو دست سیلی زد*            گلی که لـمسِ نـسیـمی اذیـتـش می‌کرد

آهای گـریه‌کـنان! فـاطـمه زمـین افـتاد            هجوم چکمه‌ جسارت به ساحتش می‌کرد

یکی ز تـکّـۀ آن گـوشـواره‌هـا گـم شـد            حسن وگرنه همان شب مرمتش می‌کرد

عذاب روحی فرزند، داغ ناموس است            مغیره هم چه جفایی به غیرتش می‌کرد

دعای مادرم این روزها فقط مرگ است            اجل ز طعنۀ همـسایه راحـتش می‌کرد

*«فَصَفَقْتُ صَفْقَةً عَلَی خَدَّیهَا مِنْ ظَاهِرِ الْخِمَارِ فَانْقَطَعَ قُرْطُهَا وَ تَنَاثَرَتْ إِلَی الْأَرْضِ»

ترجمه: از روی مقنعه طوری بر دو گونه‌اش زدم که گوشواره‌‌اش پاره شد و به زمین ریخت. بحارالانوار مجلسی، ج۳۰، ص ۲۹۴

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد حسین رحیمیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ما گدای فاطـمه هستیم عـزّت را ببـین            فاطمه دار و ندار ماست ثروت را ببین

تا ابد شکر خدا، شکر خدا، شکر خدا            مادری چون مجتبی گشتیم، نعمت را ببین


حضرت زهـرا اجازه بر من آلوده داد            تا زنم او را صدا مادر، کرامت را ببین

عالم و آدم تماما دست بوس مصطفاست            مصطفی شد دست بوس او، فضیلت را ببین

وقت یارب یا ربش، ربش ندا می‌داد که            آی جبرائیل، جبرائیل عـبادت را ببین

گفته بسم الله الرحمن الرحیم و یک‌تنه            با چهل تن او در افتاده، شجاعت را ببین

راه داده قـاتلـش را به گـل روی عـلی            بر امیـرالمومنین، اوج ارادت را ببین

کرد با دست شکسته، لحظه‌‏های آخرش            بر گنهکاران دعا، بانوی امت را ببین

: امتیاز

مدح و منقبت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : غزل

ذکر شریف ارباب، تسبیحِ مستجاب است            پس یاحسین گفتن، اصلی‌ترین ثواب است

یک قطره اشک ما را، هفتاد حج نوشته            اربابِ دست‌ودل‌باز، از بس که خوش‌حساب است


یک بیت گریه کردیم، صد جِلد معرفت شد            شوریِ اشکِ هیأت، شیرین‌ترین کتاب است

جُـونِ حسین باشی، بـوی بهشت داری            عطر لباس نوکر، خوشبوتر از گلاب است

هر منصبی که داریم، با انتخابِ زهراست            مادر برای فرزند، دنبالِ انتصاب است

ذکرِ مصـیبتِ او، تـضمین خانۀ ماست            کاخ بدون روضه، کاشانه‌ای خراب است

ما شهـرونـد‌هایِ، جـمهـوریِ حـسیـنـیم            خونِ شهید گودال، تضمینِ انقلاب است

تا کارمان گـره خورد، گـفـتیم: یا رقیّه            این نازدانه نامش، در هر زمان جواب است

دوری وَبالمان شد، زخمی به بالمان شد            یک سالِ بی‌زیارت، بالاترین عذاب است

خرجیِ کـربـلا را، پایِ نجـف نوشـتـند            بانیِ اربعـینش، شخصِ ابوتـراب است

اربابِ آب‌ها را، لب‌تـشـنه سر بُـریـدند            از داغ حنجرِ او، دل‌های ما کباب است

آزار پـشـتِ آزار، بـازار پـشـتِ بـازار            آل علی گرفتار، دست همه طناب است

آن بانویی که گـریان، دنبالِ نیـزه‌داران            هِی می‌دَوَد پریشان، حس می‌کنم رباب است!

: امتیاز

مدح و منقبت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : ژولیده نیشابوری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : غزل

من یکی از نوکران همسر حبل المتـینم            خادم و خدمتگزار دخت ختم المرسلـینم

بهر توصیف صفاتش امشب از لطف الهی            شعـله‌ور شد آتش خامـوش نطق آتـشینم


کیستم من تا که لب بر مدحت زهرا گشایم            من کجا و شرح وصف آن نگار نازنینم

گوش کن تا گویمت از وصف زهرا داستانی            تا بدانی من نه تنها عـاشق آن بی‌قـرینم

دوش اندر خواب دیدم مجمعی از خیل ذرات            هر یکی می‌گفت شرح وصف او را اینچنینم

عرش گـفتا من شدم میعـادگاه دوستانش            فـرش گـفـتـا زادگاه و مهـد آل طاهرینم

ماه گفتا من به پیش حُسن رویش شرمسارم            شمس گفتا من هم از نور جمالش شرمگینم

زهره گفتا ذره‌ای از پرتو زهرای اطهر            هست کافی تا که از خورشید بالاتر نشینم

مشتری گـفتا چه کالایی بهتر از ولایش            من خـریدار چنین کالای رحـمت آفرینم

باد گفتا من نوازش می‌نـمایم گـیسوانش            با شـمـیم جـانـفـزایم، با نـسـیم عـنـبـریم

خاک گفتا افتخارم بس که از لطف الهی            با چنین دُرّ سمـینی تا قـیامت هـمنـشیـنم

آب گفتا شأن من بالاتر و برتر از اینهاست            چونکه از روز ازل مهریۀ ان نازنـیـنم

ناگهان آتش زبان بگشود و گفتا روز محشر            دشمنانش را بسوزانم که من خواهان اینم

لاجرم از خویش پرسیدم که ناگه زامر ایزد            در جوابم یکصدا گفتند هر عضوی چنینم

عقل گفتا ماتم از نـور جـمال بی‌مـثالش            عشق گفت از خرمن مهر ولایش خوشه چینم

چشم گفتا چشم امیدم بود بر سوی زهرا            کو بود پشت و پناه ومونس و یار و معینم

دست گفتا دست از دامان زهرا بر ندارم            تاکه دستم را بگیرد روز سخت واپسینم

فاطمه ای بضعۀ خیرالورا ای دخت احمد            گوشۀ چـشمی بما کن ای گل ناز آفرینم

روز و شب دم از ولایت می‌زند( ژولیده) از دل            تا برات خود بگیرد این دل محنت قرینم

: امتیاز

مدح و منقبت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مسمط

خورشید حِلم، شمع شبستان زینب است            دریای صبر، بـندۀ طـوفان زینب است

اسـلام، زیـر سـایـۀ ایـمـان زینب است            با این حساب، شیعه مسلمان زینب است


او رتـبـه‌دار مبـحـث عـلـم از قـدیـم شد            ما بـیـنِ طـورِ اهـلِ تـفـکـر، کـلـیـم شـد

در درس دادنِ به مـلائـک سـهـیـم شـد            جـبریل نیـز طفـلِ دبـسـتان زینب است

بی ذکـر او به وادی عـتـرت نمی‌رسیم            بی اذن او به گـریـۀ هـیـأت نمی‌رســیم

بی حُـبِّ او به سردرِ جـنّـت نـمی‌رسیم            دَخْلِ بـهـشت در پـیِ دُکّـان زینب است

در کـوچۀ کـرامت او کـاسه‌ها پُر است            از طبخ روزمَرّۀ او، ظرف ما پُر است

این سفره‌ای که دور و بر آن گدا پُر است            تولیَّـتَش به دست حَسن‌جانِ زینب است

این شور، در محـیط دلـم انـقـلاب کرد            زهرا گرفت دست گـدا را، ثـواب کرد

مـا را برای نـوکـری‌اش انـتخـاب کرد            این شیعه‌خانه‌‌، کشورِ ایرانِ زینب است

با بالِ اشک، هیچ نمـانـده‌ست تا دمشق            آن‌قَدْر اهل گریه کـشانده‌ست تا دمشق!

ما را خودِ سه‌ساله رسانده‌ست تا دمشق            یعـنی رقـیـّه تـعـزیه‌گـردانِ زینب است

ای زائـر حـسـیـن! بـه او احـتـرام کـن            پـای بـرهـنـه حـجِّ خـودت را تـمام کن

بـین نـجـف به سـیـّده زیـنب سـلام کـن            ایـوان‌ طلا نـمـایـش ایـوانِ زینب اسـت

در وقت رزم، واژۀ او مثل خنجر است            از هرچه تیر و نیزه و شمشیر، بهتر است

زِیْنِ اَبـی که زینبِ کـرارِ حـیدر است!            نام «عـلی» مـدال محـبـان زینب است

هـنـگـام خـطـبـه‌خـوانی او، آفـتـاب شد            دنیا به تـرک‌ کـردن ظلـمت مُجـاب شد

کـاخ یــزیـد روی ســر او خــراب شـد            شام سیاه،‌ عـرصۀ جـولان زینب است

بزم شراب بود و دل قرص ماه ریخت            خاکستری که روی سری بی‌گناه ریخت

با چوب خیزران زد و دندان شاه ریخت            این‌ چو‌ب‌خورده، قاری قرآن زینب است

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : مهدی شریفی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفتعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : مثنوی

مرغ دلم پَر زده سوی دمشق            گـشته مقـیم سرِ کوی دمشق

«عـمۀ سـادات سـلامٌ علیک            روح عـبادات سلامٌ علیک»


«عـمۀ سادات بگو کیستی»            فـاطـمه یا حـیـدر ثـانـیـسـتی

ای نفَـسِ خطبۀ تو حـیدری!            مثل علی کار تو روشنگری

نطق تو سرچشمۀ دانایی است            خطبۀ پُر شور تو زهرایی است

زیـنـبی و زیـنت بـابـا تـویی            نـائبـۀ حـضرت زهـرا تویی

زینبی و بانوی حجب و حیا            چادر تو الگوی حُجب و حیا

زینبی و صبـر مجـسّم تویی            خواهر ارباب دو عالم تویی

جلـوۀ مهـتـاب! سلامٌ علیک            خواهـر ارباب! سلامٌ علیک

نام تو ثبت است به دیوان عشق            ای تو علمدار اسیران عشق

با دم تو کرب وبلا زنده ماند            نور حسینی ز تو تابنده ماند

وصف تو این بس که تو خود زینبی            زیـنب کـبـرایـی و زینِ ابـی

زینبی و الگوی صبر و وقار            تـیغ کلام تو همان ذوالفـقـار

زیـنـبی و نـور مجـسّم تویی            الگـوی بانـوان عـالـم تـویی

کـاش به راه تو فـدا می‌شـدم            کـاش که مثـل شهـدا می‌شدم

کاش می‌افـتاد به پـایت سرم            مثـل شهـیـدانِ دفاع از حـرم

آن شهـدایی که هـوایی شدند            کـبـوتـرانِ کـربـلایـی شـدند

آن شهـدا که تا خـدا پَر زدند            ز شام تا کرب و بلا پَر زدند

آن شهدا که مرد میدان شدند            فـدای راه دین و قـرآن شدند

این شهـدا ستـارگـان شب‌اند            مـدافــعـان حــرم زیـنـب‌انـد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : سیدرضا مؤید نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : قصیده

دست در عـالـم ایـجـاد تو داری زینب            خبر از مبداء و میعاد، تو داری زینب

کـلـماتی که خـداونـد به قـرآن فـرمـود            آن معـانی همه را یاد، تو داری زینب


چون حسین و حسن و احمد و زهرا و علی            خوب‌تر از همه استاد، تو داری زینب

طینتی فاطمه‌پرور چو حسین است تو را            هـمّـتی عاطـفـه‌بـنـیـاد، تو داری زینب

چون علی منطق کوبنده و علمی سرشار            چون حسن صبر خداداد، تو داری زینب

همه اجـداد تو آقای دو عـالـم هـسـتـنـد            ارث آقــایـی اجـداد، تـو داری زیـنـب

پُر شد از عطر تو امشب همه عالم گویا            بـاغ گـل در گـذر بـاد، تو داری زینب

چون گل صبح که شبنم چکد از هر برگش            خـنده در گـریۀ میلاد، تو داری زینب

گشتی از گریه تو خاموش در آغوش حسین            که به او اُنـس خداداد، تو داری زینب

پنج معصوم به میـلاد تو حاضر بودند            این‌چـنین لیـلۀ مـیـلاد، تو داری زینب

ای وفـادارتـرین خـواهـر عـاشـورایی            مـکـتب زنـده و آزاد، تـو داری زینب

علم و حلم و ادب و عصمت و ایثار و وفا            فضل و بذل و کرم و داد، تو داری زینب

سخـن عـالـمـۀ غـیر مـعـلّم شـرفی‌ست            که ز فـرمـودۀ سجّـاد، تو داری زینب

ز عبادات چنانی که خدا خواسته است            برتـری بر همه عـبّاد، تو داری زینب

شام تسخیر تو شد، ای مه ویرانه‌نشین!            تـا ابــد دولـتِ آبــاد، تـو داری زیـنـب

در اسارت، طلبِ خون شهیدان کردی            در سکوت، این‌همه فریاد، تو داری زینب

شعله زد اشک تو در هستی غارتگرِ شام            خطبه چون خطبۀ سجّاد، تو داری زینب

راز خود را به تو بسپرد چو دانست حسین            دل سـرکـوبـی بـیـداد، تـو داری زینب

از درا زنگ شتـرها ز نهـیب تو فـتاد            که به کف رشتۀ اجساد، تو داری زینب

ذرّه‌ای کـاش بـبخـشـند «مؤید» را هم            ز جلالی که به میعـاد، تو داری زینب

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

جلوۀ مُشترک حـیدر و زهـرا؛ زینب            فیض جاری شده از عالم بالا؛ زینب

نه‌‌ فقط‌ فخـرِ تو؛ فخرِ پدرت‌ هم بوده            به تو گـفـتـند اگر زیـنت بـابـا؛ زینب


نیمی‌از هیمنۀ ‌تو به ‌خـدیجه ‌‌‌رفته‌ست‌‌            نیمۀ‌ دیگـر تو رفـته به طـاهـا؛ زینب

مادرت اُمِّ‌أَبـیـهـاسـت از این رو بـاید            لقب تـو بـشـود «سِـرّ أَبـیـهـا»؛ زینب

مـادرت مـرتـبۀ عـصمت کبری دارد            تو از این‌رو شده‌ای ‌عصمتِ صغری؛ زینب

کعبه ‌راضی‌ست؛ اگر مَضجع ‌ِتو سَمت‌ خودش            بِکـشـد عـقـربـۀ قـبـلـه نـمـا را؛ زینب

اشتباه است اگر فکـر کـنـم در عـالـم            فـاطـمـه نـائـبـه‌ای داشـتـه اِلّا زیـنـب

سینه‌ام را که ببـویـند ملائک در قـبر            می‌نویـسند به روی کـفـنم "یا زینب"

مِنّت از هیچ ‌طبیبی‌ نکشم چون که مرا            اشک‌ در داغ تو کرده‌ست مداوا؛ زینب

اشک خونین اباالفضل دلیلش این بود            دستِ تو بسته ‌شد؛ او کرد تماشا؛ زینب

نیزه دار سر اربـاب دلـش سنـگی بود            با دلت چون‌که نمی‌کرد مدارا؛ زینب

حرمله، شمر، سنان، زجر؛ مُقصّر هستند            که‌ شدی غرق کبودی‌ تو سراپا؛ زینب

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : علی ذوالقدر نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعول قالب شعر : مربع ترکیب

گمان کن که با کعبه همسایه‌ای            پی حـفـظ چـنـدین هـزار آیـه‌ای

و حـتی اگر غـرق سـرمـایه‌ای            بدان بی‌علی پست و بی‌مـایه‌ای


خود کعبه هم می‌رود صبح و شام

به دیـدار حـیـدر عـلـیـه الـسلام

علی نزد حق است و حق با علی‌ست            مـسیـر الی الله تـنـهـا عـلـی‌ست

مپرس از چه ذکر لب ما علی‌ست            عبادت همین گـفتن یا عـلی‌ست

خـدا خـوانـدنش کفر باشد یقـین

هم او که بُوَد صاحب مُلک و دین

همیـشه خـدا بود هـم‌صحـبـتـش            به محراب خم شد فقـط قـامتش

خـدا نـیـز در پـاسـخ طـاعـتـش            به او دخـتـری داد شد زیـنـتـش

ندیـده فـلک ایـنچـنـین دخـتـری

که بر خلـق عـالم کـند سروری

از افـلاک تا خـاک پـرواز کرد            بـرای بـرادر کــمـی نــاز کـرد

در آغوش او چـشم را باز کرد            سپس پرده‌برداری از راز کرد

چنین گفت چشمش به ماه منـیر

امیـری حـسـیـنٌ و نـعـم الامـیر

نـگـاهــش دوای تـب پـنــج تـن            حـضورش چـراغ شب پـنج تن

چه بنـویـسـم از کـوکب پنج تن            شـده قــبــلـه‌ام زیـنـب پـنـج تـن

به طـغـیان کـشانـده جـنون مرا

بـه پـایش بـریـزیـد خــون مـرا

چه خوب است امشب خدا خواستن            طـلا نـه دل مــبـتـلا خـواسـتـن

هر آنچه که خوب است را خواستن            خلاصه فـقـط کـربـلا خـواستـن

تـمام سـحـر ذکـر یـا رب بـگـو

همه حـاجـتت را به زینب بگـو

چنان مادرش عالمه زینب است            به بیت علی قـائـمه زینب است

به غم‌های او خاتمه زینب است            پس از فاطمه، فاطمه زینب است

زمــان دعـــا نــوحــه دم داده‌ام

خـدا را بـه زیـنـب قـسـم داده‌ام

چو با او کسی همنشین می‌شود            یکـی از بـزرگـان دین می‌شـود

یکـی مـثـل اُمُّ الـبـنـیـن می‌شـود            که روزی قـمـر آفـرین می‌شود

به اُمُّ البنین مرحمت کرده است

ابالفضل را تـربیت کـرده است

ابـاالفـضل حـالا هـوادار اوست            اباالفـضـل مـاه شب تـار اوست

ابالفضل امروز عـلمدار اوست            و کار دفاع از حرم کار اوست

خـوشـا آنکه او انـتـخـابش کـند

فـدایـی زیـنـب خــطـابـش کـنـد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

اگر که خدا خواندن او بد است            بشر خواندنش کفر صد در صد است

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : علی انسانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفتعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : مثنوی

تو کیستی؟ که عقل مجنون توست            عشق به تو عاشق و مدیون توست

تـویـی جـگــرگــوشــهٔ آل کــســا            به درک تـو عـقـلِ رسـا، نـارسـا


چـشـم عـلـی مـحـو تـمـاشـای تـو            بـه جــای پـای فـاطـمـه پـای تـو

تـو بـوده‌ای سـنـگ صـبـور همه            تو بُـرده‌ای فـیـض حـضور هـمه

دفـاع تو، صبـر تو، احـسـاس تو            حـسـین تو، حـسن تو، عـباس تو

روی تــو حــســرتِ دل آفــتــاب            موی تو شب ندیده حتّی به خواب

خاک رهت به عـرش پهـلـو زده            پـیـش قــدِ تــو ســرو زانـــو زده

مــدرســهٔ تــو دامــن فـــاطــمــه            مــعــلـّـمــی نــدیــده و عــالــمــه

صـدای تـو دل از عـلـی می‌بـرد            نـاز تـو را فـاطـمـه هـم می‌خـرد

فـاطـمه فـخـر مـصطـفی بر همه            از تو ولـی، فـخـرکـنـان فـاطـمـه

نیست فـلک به قـدر، هم پـایـه‌ات            نـدیـده هـمـسـایــهٔ تــو ســایــه‌ات

عـــمـــۀ ســاداتــی و زیــنِ اَبــی            عـقــیـلــهٔ هــاشـمـیــان زیـنــبــی

لبت «یکی گـوی» دو تـا نگـفـته            هـر چه شـنـیـده جـز خدا نگـفـته

ولادتـت ولادت گــــریـــه بــــود            گـریـهٔ تـو شــهــادت گـریـه بـود

ای تو، به هر غـمی امـید حـسین            کـشـتـهٔ عـشـقـی و شـهـید حـسین

تو روح صـوم و مـعـنی صلاتی            تـو ســاحـل ســفـیــنــۀ نــجــاتـی

نـام شـمــا هـر دو بـه دنـبـال هـم            آیــنــهٔ هــمــیــد و تــمــثــال هــم

معنی اگر ز خالق و رب یکی‌ست            نام حـسـین و نام زیـنب یکی‌ست

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : مربع ترکیب

باز چشمم به دری مانده ز خواب افتاده            دلم از فرط جنون در تب و تاب افتاده
کـاسـه در بـرکـۀ مـواج شـراب افـتاده            کـار من بـاز به یک بـادۀ نـاب افـتـاده


باز هم ذکر لب فاطمه یارب شده است
مرتضی محو در آئینۀ زینب شده است

بـنـویـسـیـد بــیــایـنـد مـســافــرتــرهــا            مـست‌ها، دلـشـده‌ها، از همه جابرترها
بـنـویـسـیـد بـه عــشـق دلِ زائـرتـرهـا            که بیـایـنـد طـواف، از همه جـابرترها

از دل عرش خـدا، دلبر و دلـدار رسید
کو
حسین بن عـلی! قـافـله‌سـالار رسید

چقدر عـاطـفه گـنجانده خدا در خواهر            چه می‌آید بـغـل واژۀ مـحـشـر خـواهر
گـریـه انـداخـتـه بر
دیدۀ مـادر خـواهر            چه صفایی‌ست در این جشن برادر خواهر

مرتضی فخر به او کرده، به خود می‌نازد
فـاطـمـه بـر رخ او پـوشـیـه می‌انـدازد

ناز از حضرت زینب بود و کشته حسین            دست انداخته دور و بر انگشتِ حسین
وا شده بر همه عشاق، چنین مُشتِ حسین            تا که آمد همه گفتند حسین پُشتِ حسین

مثل یک روح مـیان دو بـدن می‌مـانند
پای هم بعد عـلی،
بعد حـسن می‌مـانـند

ز وقارش شده پـای هـمۀ عـالـم سُست            شده از نور وجودش، دو سه خورشید درست
پشت ارباب در آمد ز همان روز نخست            دست از غیر حسین بن علی، شست که شست

پر جبریل امین هست، ولی راحت نیست
بغلی بودن این طفل، که بی‌حکمت نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

سه بند از این شعر به دلیل مستند نبودن مطالب و همچنین عدم رعایت شأن اهل بیت گلا حذف شد

مدح و منقبت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمود یوسفی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن قالب شعر : غزل

لگام ارض و سما زیر گام حضرت زینب            پیمبران همه مست مقام حضرت زینب

به امر عشق به پا خواست پای دار و ندارش            که دین قوام گرفت از قیام حضرت زینب


اگر نبود چه می‌مـانـد از حکـایت لـیلا            پر است سینه به سینه پیام حضرت زینب

بقـاء قـافـله مـدیـون ذوالـفـقـار بـیـانـش            کمال شیعه رهـین کلام حضرت زینب

تمام ایل و تبارم کـنـیز حضرت زهـرا            تمام ایل و تـبارم غـلام حضرت زینب

سلام داده‌ام و دلخـوشـم به لحـظه آخـر            به روشنای علیک السلام حضرت زینب

: امتیاز